اخرین روز کلاس تو سال 95 البته با دور تأخیر دارم اینو مینویسم😅 اتفاق خاصی ک نیفتاد شب قبلش سعی کردم همون کتابی ک گفتمو تموم کنم اما نشد ولی بهشون پس دادم خوب نبود ک زیاد دستم بمونه از ترم قبل گرفته بودم مونده بودم چ جوری بهشون پس بدم دوس نداشتم پیش بچه ها باشه فکرای بیخود نکنن  ک خداروشکر اکثرا بیرون بودن قلبم اومد دهنم تا پس دادم اصرار داشتن ک لازم ندارن بمونه...کتاب جالبی بود... ممنونات فراوان😅 بعدشم ک اتفاق خاصی نیفتاد یکی از دوستامم قراره تعطیلات بره کربلا موقع رفتنم بوس و بغل 😅 سلفی های دسته جمعی... این سلفی گرفتن ماهم برا خودش ی فیلمیه بخدا 😄

راجب دل نگرانی روز قبلشم ک گفتم, فرداش فهمیدم ک حس ششمم خوب کار میکنه بخاطر زدن دخترا زیر حرفشون ناراحت شده بود 😔 بچه های غیر بومی دوس دارن برن خونه هاشون چون روز اخر کسی تو خابگاه نمیمونه خیلی دلگیر میشه.... امیدوارم همشون سال خوبی داشته باشن مخصوصا بعضیا😅




برچسب ها:دختر دانشجو، پرستاری، ورودی 94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 31

[ جمعه 20 اسفند 1395 ] [ 12:52 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه