بعد اولین جلسه آشنایی امروز قرار شد برا حرف زدن بین من و ایشون تشریف بیارن واقعا خیلییییی استرس داشتم ک چ جوری باید حرفامو بگم اینا با اینکه حرفام یادم رفتن اما بد نبود کلا تو همه چی باهم هم نظر بودیم سوالامونو رو کاغذ نوشته بودیم اما ایشون نیاورده بودن برا من رو میز بود ک هردوتا بهشون جواب میدادیم بنظرم واقعا خیلی عالین و همه ی ویژگی های یه مرد ایده آل رو دارن😊

راجب زمان مراسم عقد هم پیشنهاد خوبی دادن ک نیمه ی شعبان باشه من خودم ک خیلی خوشم اومد 😊

قبل اومدنشون پنجره اتاقمو باز گذاشته بودم بخاری رو هم کم کرده بودم هوا گرم بود نگو بعد من مامانم اومده پنجره رو بسته بخاری هم روشن بود موقعی ک رفتیم بحرفیم یکم بعد دیگ داشتم از گرما هلاک میشدم😩حالا از استرس یادم رف چراغ اتاقو روشن کنم ...اه...اه....حالا با اینکه موقع چایی بردن سلام دادم و خوش امد گفتم اما به خودشون تو اتاق خوش امد نگفتم😔بضی وقتا ادم دست پاچه میشه با....اه

بعععععد اینکه از شنبه کلاسا شروع میشه اما شنبه یکشنبه استاد واراموزی رو کنسل کرد چون بازرس میره بیمارستان فقط برا کلاس عصر میریم




برچسب ها:دختر دانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 57

[ پنجشنبه 17 فروردین 1396 ] [ 23:32 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه