چن روزه میخواستم بنویسم اما نمیشد حافظه گوشیم پرشده بود و سایت رو باز نمیکرد امروز بعد کلیییی پاکسازی بالاخره گوشیم یه نفس تازه کشید...دوستام میگن تو با این گوشی کوچیکت هرکاری انجام میدی😄 تجربه ثابت کرده معمولا اگ ی کاری داشته باشی ک باید هرچه زودتر انجام بدی یا ب ی جایی زودتر برسی ی گیری تو کارت پیدا میشه انگار چن تا نیروی قوی جلوت وایسادن چهارشنبه موقع برگشتن ک سوار تاکسی شدم معلوم بود راننده عجله داره مثه خیلی وقتا از همون مسیر فرعی ک اکثر راننده ها میرن رف امد وسطش از ی فرعی دیگ رف تعجب کردم ک چرا دور خودش میگرده انگار فکرش خیلی درگیر بود از اون طرفم ترافیک پشت ترافیک😔 دوبار همون مسیرو طی کردیم داشتم کلافه میشدم طرز رانندگی ادمای اینجام ک ماشالا معروفه دوبار نزدیک بود تصادف کنیم... از طرز نشستن اقایون مسنم خیلی حرصم میگیره صد رحمت ب پسرا باز خودشونو جمع میکنن... این هفته ارائه داریم مثه این قانون عجله هرموقه کارم ب کامپیوتر میفته باز نمیشه هرنوع عیبی پیدا میکنه انگار با من لج کرده بعد کلییییی تلاش و حرص خوردن درس شد ی نفس راحت کشیدم☺ وگرنه کل زحمتام ب هدر می رف.
اولین ارائم هیچ وقت یادم نمیره اونم برا درس حاج آقا بود یه دنیا استرس داشتم قلبم داشت می اومد تو دهنم در حدی ک یکی اون وسط گف براش آب بیارین😄 خب اولین بارم بود تو محیط دانشکده تو کلاس مختلط.... اسلایدا هم پس و پیش بودن من ی چیز میگفتم توی اسلایدم ی مطلب دیگ عجب روزی بود...
برچسب ها:دختر دانشجو، پرستاری، ورودی 94، نوشته های یک پرستار،
[ پنجشنبه 05 اسفند 1395 ] [ 23:31 ] [ baran ]