یه روز خوبه دیگ😅کلاسای صبحمون کنسل شد و بیکار بودیم البته نه بخاطر کنسلی کلاسا چون بیشتر پیشم بود و ی مسیر خیلی طولانی رو قدم زدیم با اینکه سندرم بودم ولی هر لحظه قند تو دلم اب میشد رفتیم از مغازه ای ک همیشه شیرینی میگیریم شیرینی گرفتیم و تا مدرسه پیاده رفتیم تا معلممو ببینیم نیم ساعت زودتر رسیدیم همون ی ذره وقت ک رو چمنا نشستیم خیلی خوب بود مخصوصا لبخند بچه های کوچولو تا بای بای کردنشون با همسر 😍انگار اونام میدونستن ک ی ادم فوق العاده رو دیدن😊 وقتی کنارمه همه ی دردام یادم میره😍

رفتم توی مدرسه با اینکه کم دیدمش ولی خیلی خوشحال شدم یکم حرف زدیم موقع رفتنم خواس بیاد ک همسر خوشتیپمو ببینه 😍خیلیییی خوشحال شد و به سلیقم عاااافرین گفت اینکه چقد بهم شبیهیم و به هم میایم و دو تا گوهرناب ک همدیگرو پیدا کردیم 😍

دوباره تربیت بدنی داریم ولی این دفه با بهداشتای هم ورودی ما.... چ خودشونم میگیرن البته اینم از حسودیه😄 

یادم رف برا خودمون  اسپند دود کنم اخه خیل عظیمی از حسودا دوروبرمونن....اییششش😒

گوهرنابم خیلی بیشتر از اون چیزی فکرشو کنی عاشقتم😊

😍روز نوازش قلب😍




برچسب ها:دختر دانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 38

[ دوشنبه 17 مهر 1396 ] [ 22:02 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

به نام خدا...دوندوخ 😅😅 خببب دو روزه هوا به طور خیلییی غیرعادی خیلییی سرد شده انگار میخواد برف بباره!!انگار آب و هوا خودشو باما تنظیم کرده هرموقع ک باهمیم بارون میباره و طوفان میشه الانم ک فصل دونفره هاس و اولین فصل عاشقیمون اینجوری😍😉اصلا فلسفه یِ برف و بارون دوتایی قدم زدن وخـاطره ساختنه.... وگرنه جـُز اینکه هوا رو سـرد کنن و مردمُ کلافه فایده یِ دیگه دارن؟ندارن دیگه :) 😍😇❤️🍃صبحا خودم میرم دانشگاه از وسط راهم ک با قدم های دونفریمون میرسیم سنگر علم و دانش😅سردی و بارون هوا با اینکه زیاده ولی عاشق این لحظه هام بوسه های ی هویی رو دستی ک چترو بالا سرت گرفته خیره شدن تو چشایی ک حواسش به اینه ک خیس نشی و بیشتر چتر سمت من باشه قدم زدن مسیرهای طولانی خیابونای پاییزی ک با بودنش کنارت و گرمای دستاش سرمای هوارو فراموش میکنی و همه نگرانیت  از تموم شدن راه میشه....هعییییی...

رئیس دانشکده عوض شده و یه خانوم از ارومیه اومده و در حال بررسی دانشگاه و مشکلاتشه. عاشورا تاسوعای امسالو ارومیه بودیم و خیبی متفاوت تر از سالای دیگ بود درسته خسته شدم و کمرم درد میکرد ولی کار کردن برا امام حسین(ع) خیلییییی حس خوبی داشت و هرلحظه تو دلم از خدا ثواب این حسای خوبو برا دونفریمون میخواستم 😊 ساعت خوابم بهم ریخته زود شب میشه و به قول اینستایی های عزیز بعد خواب عصر وقتی پا میشی نمیدونی صبحه یا شب خونه هم کسی نیس😃 دهم این ماه تولد یکی از بهترین معلمای دوره ی راهنماییم بود تو دوران مدرسه دوس داشتم اولین نفری باشم ک بهش تبریک میگم برا همین صبح زود میرفتم دفتر و بهش تبریک میگفتم پارسال یادم رف اما امسال زنگ زدم و خیلییییییی ذوق زده و خوشحال شد قرار شده ی روز برم ببینمش دختر نداره ولی منو خیلی دوس داشت من نیز خیلی تر☺ 

من دختری از جنس پاییز با قلبی پر از مهری سرشار از عشق عاشق پاییزم فصل عاشق های دونفره با قدم های دونفری در این فصل عاشق شدم عاشق مردی آبانی از جنس خودم ک امنیت و آرامش رو با خودش آورد.حس خوب یعنی 🍁پاییزت 🍁را یک نفر هست که بهار کند و یک نفر😍 کنار فصلهایت با تو قدم میزند چه خوب است که آن یک نفر اینهمه کارش را بلد است آن یک نفر را درست انتخاب کنید. پاییز را دوست دارم برای وقت‌هایی که:کنارت هستم و دلتنگ می‌شوم همان ‌وقت‌هایی که بی‌اختیار خود را در آغوش تو جا می‌دهم و تو دستانت را به *دورِ بودن من حلقه می‌کنی*

من توراااااااااا خیلی عاشق.....عاشقتر از پاییز




برچسب ها:دختردانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار، پاییز، قدم های دونفره، عاشق،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 32

[ چهارشنبه 12 مهر 1396 ] [ 23:09 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

دوباره برگشتم شهر زیبای خوی البتع به نظر من یه تیکه از بهشته😉 و یه البته ی دیگ اینکه دیروز دوتایی برگشتیم و ظهر خودش برگشت 😥 چن وقتیه هی میخوام بنویسم ولی چون بین نوشتن و حرفای تو ذهنم یکم فاصله می افته اون جمله های قشنگی ک ب ذهنم میان یه هو فرار میکنن همیشه سعی میکنم حرفایی ک دقیقا تو ذهنمه رو بنویسم مثه مریضا ک هرچی از درد درک میکنن رو با کلمه های خودشون بیان میکنن و باید خیلی بهشون توجه کنیم انگاری منم ی جورایی مریضم و حس میکنم هرچی بیشتر میگذره مریضیم بدتر میشه خیلی چیزا و ایده ها تو ذهنمه و ی کارایی رو باید انجام بدم امیدوارم موفق بشم عصر نخوابیدم باید کم کم ترکش کنم تا موقع دانشگاه بتونم سر کلاس گوش بدم و خوابم نگیره خونه هم کسی نبود رفته بودن عروسی تازه اومدن نفس منم ک ظهر رف داداش هم کلاس رفته بود تو خونه تنها بودم خب یکم از رفتنش ناراحت بودم ...اه اه از وقتی ک بیدار شده بود هی برم برم راه انداخته بودم اخه یکی نیس بگه آخه آقای محترم نمیگی رفتنت برا خانومیت خوشایند نیس ک هی میگی 😒😒😒 و اینکه یه بار دیگ اون حرفی رو ک موقع رفتن از اتاق رو زدی رو بزنی خودم میکشمت😒😔😔😒حواست باشه ک زندگی منم ب تو بستس پس وقتی ک نیستم مواظب خودت باش تکیه گاه من😍😊 لیوانی ک دیشب توش آب خورد هنوز جلوی پنجره بود ک وسط فیلم چشمم بهش افتاد ی لحظه حس کردم مثه تو فیلما چشام از دیدنش برق زدن😄😄😅 انگیزه ی خوبی برا خوردن چایی دارچین بود اونم وقتی ک هیشکی نبود آخه تو خونه چایی دارچین دوس ندارن...خیلی چسبییید😍 بیسکوییتم ک گرفته بود نبرد تو راه بخوره مونده بود ....عکسشم ک روی میز هی جلو چشمم بود کاروی سومین ماهگردمون بود 😍cumaoهمسری 😊از بین اون همه حرفی ک الان تو ذهنم دارن اینور اونور میرن میخوام فقط پررنگ ترینشو بگم.... با همه وجودم تو دلم آروم درگوشت میگم ک دلم برات تنگ شده😊 البته امروز نتونستم جلوی خودمو بگیرم هی زنگ میزدم آخرینشم تقریبا یه ساعت پیش بود ک از ی صحنه فیلم ترسیدم زنگیدم البته بیشترش بخاطر دل خودم بود😅امروز یه حس کاملا ناشناخته تر رو تجربه کردم دلتنگی عمیق تر یه دوست دارم عمیق تر

عشق ینی تنها نزاری کسی رو که میخوادت

ینی اون توی تابوتم نره از یادت ینی رازه سکوتت و علت فریادت

عشق ینی هیچی نمونه توی قلبت الا اون ینی تب کنه لیلیو بمیره براش مجنون ینی اونی که هواش مستت کنه مثه بارووون...مثه باروووون

عشق ینی تو..

د..و..س..ت..د..ا..ر..م💗

 




برچسب ها:دختردانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار، دلم برات تنگ شده،
امتیاز : :: نتیجه : 1 امتیاز توسط 3 نفر مجموع امتیاز : 3
تعداد بازدید مطلب : 32

[ یکشنبه 29 مرداد 1396 ] [ 1:41 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

امشب ماه گرفتگی شده دل منم گرفته اما فرقش اینه ک این تقریبا چن دقیقه دیگ تموم میشه همه فهمیدن ولی من......امروز یه جوری بود یکمم دلم گرفته بود عصر رفتم بیرون بلکه یکم حوصلم باز شه حال و هوام عوض شه تقریبا میشه گف غیر وقتایی ک باهمیم با آدمای مجرد فرقی ندارم انتظار هیچی نباید داشته باشم ک حتی حضرت یار بپرسه احوال ی نفر چطوره......هعیییییی ینی یه ذره هم احتمال نمیده دلم میخواد باهاش حرف بزنم یا احتمال اینکه نکنه دلش گرفته..... نمیدونم چرا اینا باید چیزای مسخره ای باشه چرا منم مثه آدمای تنها باشم ک انتظار بکشم ک یکی باشه باهاش حرف بزنم و حرفا تو دلم هی تلمبار نشن شاید به قول خودش همه ی اینا از درک صفر من باشه شایدم دیگ ذوقی نداره نه به اون ک با حرفای بیخود از اینور اونور بخوای بایکی حرف بزنی نه از این ک این چیزا برات مسخره باشه...اون حرفارو نزد بهم حداقل اینو.......چن لحظه پیش اسمش بالا افتاد ی هو قلبم تند تند زد فک کردم پی ام داد ولی نداده بود....منم از اینا میخوام Tell me where to go, tell me what to doI’ll be right there for you

Tell me what to say, don’t matter if it’s true I’ll say it all for you.    اه...نمیدونم چیکار کنم😔




برچسب ها:دختردانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 27

[ دوشنبه 16 مرداد 1396 ] [ 23:41 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
😔



برچسب ها:دختردانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 36

[ دوشنبه 16 مرداد 1396 ] [ 3:05 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

چ....ش... خ.......غ.........ک ـ............ص.........................................

کاش......................

چرا...............ال.... ب....م ....ب.... م......س......ب.....؟؟؟؟؟؟ 

ح....م..

ممممممممممم...........ت.........م..........ب.......ا...ا.......م....

ل.....ب...ف......م




برچسب ها:دختردانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 36

[ دوشنبه 16 مرداد 1396 ] [ 2:02 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

.: تعداد کل صفحات 3 :. صفحه شماره 1 2 3 صفحه بعد

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه