ادم تا وقتی مریض نشه یا تجربه نکنه چه عینی چه واقعی ک خدا نکنه برا خودش اتفاق بیفته قدر سلامتی رو نمیدونه اون موقع دیگ زشتی و قشنگی مهم نیس فقط سلامتی...چن وقت پیش یه هویی چشمام ب طرز فجیعی قرمز شدن و اطرافشم کبود و خیلی ناراحت بودم تقریبا ی هفتس بالاخره امروز ناگهانی خوب شدم البته کم کم داشتم نگران میشدم خداروشکر تموم شد این چن جلسه کاراموزی بیمارستان اصلا برام مفید نبود روش استاد جدید رو اصلا دوس ندارم امروز خیلیییی ناراحت شدم یه پسر بچه ک هفته قبل هم تو بخش بود امروز بازم اونجا بود هم دیابت داشت و هم آبسه دندون ک زخم باز بود موقع پانسمانش خیلییییی ته دلم ناراحت بودم ایشالا زودتر خوب شه...برای اولین بار توی ی درس افتادم😔 البته همون جریان قلب ک گفتم کار دست ادم میده البته این خیلی کاری نبود چون قراره با سه چهار تا درس دیگ جمع شه فک کنم پاس بشه اما وای به حال اینکه با قلب خودت سروکله بزنی یاد اون جمله افتادم ک میگه گاهیی نمیشود ک نمیشود گاهی میشود ک میشود البته الان این به ذهنم رسید😅 بضی وقتا دو نفر که خیلی از هم دورن یکی از ی دنیا و یکی هم از دنیای متفاوت تر از اون سر راه هم قرار میگیرن نمیدونم همون دست تقدیر یا سرنوشت با هرچیز دیگ اون موقعس این قلب ک صحبتشه ی هویی کار دستت میده.... نمیدونی باید دل ب دلش بسپری یا بهش بگی اروم باش ی خوابه زود فراموش میکنی....تقریبا همه چی برا من متفاوت تر از بقیس حتی دوست داشتن... حتی نوع ابراز علاقه بهمازز یه طرف خیلی خوشحالم از روشی ک انتخاب کرده از ی طرف بخاطر ی سری مسائل یکم ناراحتم.... اخه یکی نیس بگه عاغاااااا وقتی یکی رو میری میبینی و تا تهههههههه زندگیشو درمیاری لازمه بری همه جا جار بزنی ابروشو ببری که چی بشه مثلا؟؟؟؟ چیزای جدیدتر کشف کنی؟؟؟؟؟بابا تو همون اول ک فهمیدی طرف به درد نمیخوره راهتو بگیر برو دیگ ابروشو بردن براچی؟؟؟؟؟ خیلی ناراحتم از اینکه مامانم باید هربار ک بیرون میره چیزای اعصاب خورد کن بشنوه......