این چن وقت ک ننوشتم خییلی حرف و حسای خوب و عجیب غریبی بودن ک وقت نشد بنویسم چن وقتی بود ک به یکی از تفنگامون شک کرده بودم اما خب چون دیدم خودش دوس نداره زیاد اصرار نکردم اما شنبه تو حیاط بیمارستان فهمیدم☺انقدههههه تعجب کردمااا البته قبلا حدس زده بودم اما ن اینجوری😅خلاصه خیلیییی خوشحال شدم امیدوارم اخر قصه اونام خوب تموم شه کلا ادم اجتماعیم غیر دخترای همچون تلفن نچسب اما ما سه نفر ی چیز دیگه ایم خیلی خوبه حداقل خوبیش اینه ک خیالت راحته ک مثه خیلیا دردو دلاتو ازت به عنوان آتو نگه نمیدارن درسته در جریان جزئیات زندگیم نیستن درستشم اینه ک ادم حواسش باشه کل سفره دلشو باز نکنه منظورم جزئیات اتفاقای زندگیش اما درکل ما سه تفنگدار باهمیم☺

این چن روز لبخندای یو هویی زیادی از طرف جناب یار میرسید واقعا خیلی جالبه ابراز علاقه غیر مستقیم . هفته ی قبل یه کارگاه آموزشی بود ک استادش دکتر بود البته پرستاری نمونه ی یه فرد موفق و عالی بودن خیلییی خوب بود نمیدونم چرا وقتی از کاراش و تجربه هاش میگف یه نفر تو ذهنم می اومد بنظرم ایشون یه ادمی مثه این اقای دکتر و شاید خیلییی بهتر باشه خلاصه تک می باشند😅 اما بضیا با تیکه انداختن همچنان رو ذهنم قدم رو میرن😔تنها کاری ک میکنه و دوس ندارم همین داداش خواهربازیه😔واقعا اعصابم بهم میریزه ک... پی وی..... هعییی.😔




برچسب ها:دختردانشجو، پرستاری، ورودی94، نوشته های یک پرستار،
امتیاز : :: نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0
تعداد بازدید مطلب : 23

[ سه شنبه 05 اردیبهشت 1396 ] [ 0:14 ] [ baran ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه